پارچهي سفيد رو كنار زد . . . باورش نميشد . . . يعني به همين سادگي . . . اون مرده بود . . . مرده . . . من مردهام هم از پسِ شما بيجربزهها برميآد . . . فكر كرديد اگه چند روز نيومدم سر بزنم حجره هر غلطي دلتون خواست ميتونيد بكنيد؟ . . . زود باش علي، . . . جواب بده . . . اون فرش ابريشم تبريز رو كجا گذاشتي؟ . . . علي با صداي لرزونش گفت: به علي كه نميدونم عباس آقا . . . دست من هيچوقت به دزدي نرفته . . . ما نون حروم تو سفرمون نميياد عباس آقا . . . عباس آقا گفت: به من چه كه بچهات مريضه . . . نكنه فكر كردي اينجا بنگاه خيريه راه انداختيم . . . همين كه حقوقتو سرِ ماه ميگيري بايد خدا رو شكر كني . . . برو به دكترها بگو مجاني درمونش كنن . . . اون روزها كه خوش خوشونت بود و سوگل، سوگل راه انداخته بودي، ميخواستي به فكر مريضياش هم باشي . . . سوگل دست كوچيكشو بالا آورد . . . علي دست سوگل رو توي دستهاش گرفت. . . سوگل از تب ميسوخت . . . علي نگاهي از سر نااميدي به تنها بچهاش كرد و بلند شد . . . با صداي بلند گفت: خدايا خودت كمكم كن. عباس آقا نعره زد: . . .خدا! . . . از دست اين زبون نفهم چه كنم . . . ببين چي بهت ميگم علي . . . فردا سفتههات رو اجرا ميذارم . . . اونوقت اگه صد تا قالي درجهي يك هم برام بياري . . . بايد تا آخر عمرت گوشهي هلفدوني بموني و بپوسي . . . گفته باشم اگه ازت شكايت کنم تا تهِ تهش هستم . . . من تا فردا فرش رو ميخوام . . . فرشِ خونه رو جمع كرد . . . فكر كرد چقدر پول بابت اين فرشِ نخنما ميدن؟ . . . آروم بلند شد و رفت به سمت در خونه . . . سوگل داد زد . . . بابا . . . منم ميخوام باهات بيام . . . علي نگاهي به سوگل كرد و فرش رو داد دستِ چپش . . . به دست چپش نگاه كرد . . . هنوز جاي اون سوختگي قديمي باقي مونده بود، باورش نميشد همه چي تموم شده، پارچهرو برگردوند روي صورت عباس . . . و به سمت سوگل برگشت . . . سوگل گفت: بابا . . . عمو عباس كه مرده . . . تو چرا ميخندي . . . علي گفت: چون حالِ تو خوب شده دخترم . . . چون معجزه هميشه وجود داره . . .
مهدی ارام فر
نظرات شما عزیزان:
محدثه
ساعت15:14---5 آبان 1393
سلام گلم ممنونم
وب تو هم قشنگه
میلینکمت
ایدا22
ساعت15:18---22 شهريور 1393
|